نوبت پنجره هاست

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31


آمار
  • امروز: 11
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 35
  • 1 ماه قبل: 918
  • کل بازدیدها: 29445
 



اردیبهشت 1403 ، خودکار را روی تقویم می لغزانم. باید تا صبح گزارش را آماده کنم، فردا کلی کار دارم ، فردایش بیشتر کار دارم، سه شنبه خیلی شلوغ ام و چهارشنبه انتحاری ترین روز این دو هفته است، پنجشنبه عروسی داریم و من مهمان درجه یک هستم ولی فکر می کنم بعد پنج جلسه که دو تا از آنها را کنسل کردم مثل مهمان های خیلی غریبه بدون میکاپ و رسمی برم و بنشینم سر میز و سوءتغذیه این دو هفته را با کمال خونسردی و دقت که کسی متوجه نشود و لقمه هایم را نشمارد و خدای نکرده فیلم و عکسی یا استوری یا هر چی دیگه …پناه بر خدا…جبران کنم

حتما خواهرم از من دلخور خواهد بود که شان مهمانی اش را رعایت نکردم ، البته زورش به من نمی رسد ولی خوب دلسوزی ام موجب می شود عذاب وجدان بگیرم.

امروز اتفاقی خودم را در آیینه دیدم چقووودر بزرگ شده ام ، چقدر با صلابت و مهربان، داشتم عاشق خودم می شدم که گوشی زنگ زد، برای نظارت 19 ام آماده هستید خواهر جان؟ یا حضرت ، این را کجای دلم بگذارم داشتم در اندیشه فرو می رفتم که دستم را گرفت کشید بیرون و در دل آسمان خراش های بی احساس و سرد رهایم کرد.

عجب خودی تراشیدم به دست اختیار وقتی از پیچ و خم روزگار عبور کردم. مثل یک ناخودا سوخته در کوره تجربه . چقدر الانم با سالها گذشته ام فرق دارد. چقدر دوست دارم خدایی را که این احوال را برایم رقم زد. قسم به بالهایی که مرا به سوی رهایی می زنند. اصلا فکر نمی کردم روزی اینقدر سبک زندگی کنم. اینقدر رها . چه خوب شد حرف خیلی ها را گوش ندادم و حرف خوب ها را گوش دادم . البته گاهی از اینکه حرف شنو بودم احساس حماقت می کردم ولی الان خیلی خوشحالم و می دانی به نظرم وقتی راهت را انتخاب کردی دیگر توجه ات به خدا و اولیا الله باشد . برخی مشاوره ها آدرس اشتباه اند. واقعا ممارست و تلاش پیوسته ثمربخش است . هر کس زحمت می کشد سرزمین وجودی خود را آباد می کند. 

همین خواستم کمی بنویسم و از تغییرات خودم در این سالها نگارشی کنم

خداقوت ، شبتون بخیر

#به_قلم_یک_طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1403-02-16] [ 12:32:00 ق.ظ ]




دیگر جوشن کبیر هم حالم را خوب نمی کند.
باید ببینمت
یا رفیق 🌺

#به_قلم_خودم

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[شنبه 1403-01-11] [ 03:16:00 ق.ظ ]




طبق معمول جا نیست.

چادرم را جمع می کنم و می نشینم کف قطار ، اطرافم پر از خانم هایی که کف مترو نشستند، همه مشغول موبایل اند. واگن بانوانه ولی یک آقایی که به نظر فروشنده مترو است آمد کنارم نشست . بله حدسم درست بود. منتظره نوبتش بشه محصولاتش را تبلیغ کنه. آمد بلند بشه چشمش خورد به مامور قطار، به خانمی که موهای بافته مشکی رنگش نظر را جلب می کرد گفت جلوم وایسا مامور من را نبینه صبح ساعت ۱۰ وسیله هام را گرفتند به سختی در رفتم. سرک می کشید و گفت جون مادرت پیاده شو ، مامور که پیاده شد ، بلند شد و با صدایی که به صدای ناز و عشوه دار خانمانه تغییر کرد، از خمیر دندان متفاوت و درمانی که میفروخت تعریف می کرد. چون جرم گیریش خیعلی قویه باید هفته ای دو بار استفاده کنید. تا به میییینااااای دندووونتون آسییییب ب نزنه. کارتخوان هم هست‌. یه چیزایی هم انگلیسی میگه اونقدر به کیفیت حرف زدنش توجه می کنم دقیق نمی فهمم چی میگه  . صدایی از ته واگن بلند شد خانم خوشگلا خانم های گل دسبند پابند دارم… . اغلب نه ولی خانم ها بدون روسری و با استایلی که به نظرم زشت هستند گاهی جلوی چشم های سر به زیرم خودنمایی می کنند. اینجایی که نشستم فقط پا و کفش می بینم. دخترانی که با اراده ایستادند فقط سوالم اینه جهت زندگیشون کجاست؟ کجا می روند؟ هدفشون ؟ دلم برای مسئولین فرهنگی کشورم می سوزه برای آن وقتی که باید جواب خدا را بدهند. 

به قلم یک طلبه

 

 

 

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1402-10-26] [ 04:17:00 ب.ظ ]