نوبت پنجره هاست

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          


آمار
  • امروز: 15
  • دیروز: 21
  • 7 روز قبل: 86
  • 1 ماه قبل: 563
  • کل بازدیدها: 25734
 



لسانا مدعی ولی در عمل از شهادت طفره می رفت.

فلانی(خودش می دونه) رو صفحه شنوایی با واژه هایی جمله می ساخت و به احوال ناخوشش تحویل می داد که دکور شخصیتش نقش زمین می شد.

پرونده یک ماه گذشته به انضمام گریه های انباشته روی دلش رو از قفسه زندگی اش کشید بیرون!

روی همه صفحه ها یک بار هم شده اسمت رو نوشته بود.

تبسم شد

گفت: البته فلانی(خودش می دونه) در حق ما رفاقت کرد.

سلامتی رفقایی که برای ما نگرانند.

به وییییییییییییییییییییییییژژژژژژژژژژزه  فلانی(خودش می دونه)

این یک قانون قشنگه که عیب منو رفیق مسلمانم با مراعات احساس درونیم به من هدیه می ده.

به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[پنجشنبه 1392-09-14] [ 11:10:00 ب.ظ ]




عطر کربلا وزیدن گرفته

پشت پرده العفو العفو های عرفه خبرهایی هست.

پاره ای از زمین ناله می کند به پای واژه واژه عرفه

پاره ای از زمین مضطر است

کربلا چه صبری داری؟! 

گویا منای امام (علیه السلام) را قرعه به نام تو زده اند

کربلا خبر داری! چرا امروز همه به سوی تو دست توسل زده اند حتی آسمانی ها

عجیب بوی یاس می دهی

نگاه جوانان بنی هاشم بدرقه آسمانت است

چه آسمانی؟!

دلیل بیقراری فرات چیست؟

صدای کیست ؟

ای مونس شکسته دلان حال ما ببین         فرزندان خود که شفیعان محشرند …

صدای خنده نوزاد از سرزمین رویای مادری می آید.

اینجا چه خبر است؟

کربلا، عطر خدا می آید.

با من بگو، خبری است.؟

از ثارالله خبر داری؟

عجب بوی غربتی دل را آواره می کند.

***

 

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

دوستت دارم

این فراق تمام می شود

من تمام تلاش خود را برای آمدنت به کار می گیرم.

امام زمان(عج) با مطلب سر قولم هستم در عالم معنویات به روزم.

 

 

به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1392-07-23] [ 04:54:00 ب.ظ ]




نه من جا موندم

نه شما منو جا گذاشتید

پر واضحه که شرمنده تون هستم

اما نمی تونم باور کنم که از شما دورم

سه سال قبل…

حالا یکی از رفقای ما یه تیپا به نفس اماره زده بود.

قاری قرآنه، چون راضی نیست اسمشو نمی تایپم

می گفت: روز جشن، شب میلاد امیرالمومنین امام علی(علیه السلام)، برای برگشت به خانه حسابی دیر شده بود. تاکسی پیدا نکردم. مجبور شدم مسیر طولانی رو پیاده روی کنم.

از قضا اون روز با نفس اماره ام دعوای سختی داشتم که حرف من به کرسی نشسته بود.

ما بین راه یه لحظه از تاریکی و تنهایی ترسیدم

احساسی نگاهم رو دزدید. نگاه کردم پشت سرم کلی رزمنده و کنارم یک پاسدار مشایعتم می کردند.

احساس کردم پر از POWERAM

فکر کردم:

اساس کار جبهه عشقه

و شما شهدا بذاته ایثارید

اولش ناباورانه گوش می دادم

یه دفعه گفت: عقل ما به خیلی چیزها قد نمی ده.

خلاصه کلام اینکه اگر از کار کردن برای خدا خبر داشتیم، از این اتفاق ها نه گیج می شیم و نه تعجب می کنیم.

راست می گفت: شهدا از عالم الست تا عالم امر نه ایثارگر بلکه خود ایثارند.

یادم افتاد وقتی گره ای به کارم می افته، دلتنگی هامو در گلزار شهدای امامزاده طاهر هوار می کنم. به ویژه سر مزار ابراهیم.

فهمیدم که شهدایی که تو دل خاک خوابیدند بیشتر از آدم های روی زمین کار راه بندازند.

بیشتر از پشت میز نشینها.

برای همینه که می گم، نه شهدا ما رو جاگذاشتند

نه ما جا موندیم

فقط باید از توهم  و وارونه زیستی خارج شد.

به قلم یک طلبه

 

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-07-07] [ 08:40:00 ق.ظ ]