جسارت سنگ جهل و ظلمت به قد قامت زلال آیینه یک قصه ی کهنه است، اندکی با خاطر مبارکت قلم مرا یاری کن
تا جنگ احد بیا، به لحظه ای که دندان مبارک اول نور هستی را به کینه ی بی پایان خود جراحت وارد می کنند
با من بیا، تا عطر یاسی که میان شعله های دری تا آسمانِ نزاع همیشگی حق علیه باطل صعود می کند
تامل کن نزول ایام خاطره ی غم انگیز این عطری که همیشه از مادر در کره ی خاکی به یادگار ماند
قدم بزن در کوچه های نگران مدینه تا شاید فراموش نکنیم حق خاموش نشدنی است حتی اگر به سنگ جهل و تاریکی شکسته شود
قوم تاریک به جایی می رسانند بزرگی و عظمتت را تا با چاه درد و دل کنی، خار در چشم و استخوان در گلو.
به جایی می رسانند و تقوا و زهدت را که بر سجاده ی بندگی سجده ی فزت برب الکعبه بخوانی .
و اصلا بعد از آن حادثه ها، تاریخ زندگی، بشریت را در باغی از وحش قلوب اهل ظلم سوق داد .
مردمانی که علی را نخواهند مستحق چنین زیستنی بودند و هستند.
مردمانی که حرمت مادر را نگه نداشتند اوراق زندگی را ورق به ورق سوزاندند.
گلهای گلستان را به چشم نابینای خود پژمردند.
اینک در دوره ای هستیم که بزرگ مردانی یاد و خاطره ی گل نرگس را پاسداری می کنند
حریم ولایت او را حراست می کنند
ولی نا محمود ها به گلدان یاد و عطر نرگس سنگ اندازی نموده اند.
الهی ما قدردان نعمت ولایت هستیم، ما یاوران نائب بر حق مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم.
ما را در این مسیر یاری نما، در مسیر رسیدن به دولت کریمه همراه با او که در دنیا * روحنا الخامنه ای * صدایش می کنند.
به قلم یک طلبه