مردمک چشمم زوم کرده رو صفحه جعبه جادویی
صدای نفسم، رو سکوت تنظیم شده
حسین گوشه تاریکی شب، خوابش برده.
سر جاش غلتی زد.
خیال کردم بیدار شد.
صدای تلویزیون رو کم کردم
سر حسین از روی بالش سر خورده روی زمینه.
خاطره ای قلبم رو از جا می کنه
بلند شدم
-حسین جان، داداش، سرتو بلند کن.
اصلاً کلاً به دو واژه حسین و سر حساسم
یادت می کنم
بغضی صفحه افکارم رو طوفانی می کنه
یک روز دیگر
ظرف هایی که خواهرم شسته را جابه جا می کنم.
اسمم رو صدا می کنه.
-جانم داداش.
سر پایی یک لیوان آب می دی؟
یه لحظه زیر پام خالی شد!
- شما جون بخواه داداش آب که سهله، داداش گلم حسین!
این حسین آخر رو از روی قصد و غرض به آخر جمله اضافه می گفتم.
لیوان آب در دست به همراه خاطره ای بالای سرش ایستادم.
آب خوردنش رو تماشا می کنم.
لبخند می زنه! چیه؟ اینجوری نگاه می کنی؟
- همین طوری!
یاد تو می افتم.
قلبم عزا می گیرد.
یک روز غیر آن روزها
طول و عرض راهرو را قدم می زنم. به آن سوی پنجره نظر می کنم. چادرم را سر می کنم. داخل کوچه سرک می کشم.
آدم ها را نگاه می کنم. در را می بندم. در زاویه دلشوره ی حیاط انتظار چمپاتمه می زنم.
دوباره! بلند می شوم به کوچه سرک می کشم.
صدای پا می آید. در تاریکی نمی توانم تشخیص دهم. صورتم با لبخند آشتی می کند.
ولی نه، حسین نیست.
در را می بندم.
شماره اش را می گیرم، جواب نمی دهد.
کمر امیدم که می شکنه، زیر لب می گم خدایا به تو سپردمش.
یاد قلب مضطرت می افتم.
توسل می کنم! یا حضرت زینب(س) به جان برادرت حسین(ع) داداشمو…
یکی در می زنه.
با عجله باز می کنم!
سلام
می خندد، سلام، چرا اینجا وایسادی؟
همینطوری
بغض گلومو می سوزونه.
دست خودم نیست به حسین یه جور دیگه حساسم.
به یادت می افتم.
مثل اینکه اسم برادرم حسین مسیر خانه ما رو به مسیر کربلا پیوند می زنه.
و
اگر نبودی کربلا بی نام تو یادی نداشت، یا زینب(س)
راه اتاق را در پیش می گیرم.
دکمه play ضبط صوت را فشار می دهم.
برادر پهلوان من داداش داداش داداش داداش
برادر بهتر زجان من داداش داداش داداش داداش
زینب و نگذار با غصه هاش داداش داداش داداش داداش
چفیه رو می کشم روی سرم، صدای گریه امو روی سکوت تنظیم می کنم. شونه هام می لرزه.
زینب و نگذار با غصه هاش داداش داداش داداش داداش
زن تنهای این غروبم تو نرو که پا نکوبند
سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب.
و اینطور بود که اول و آخر نوشته ما شد حسین.
خدایا ممنون که اسم برادرم حسینه
به قلم یک طلبه