قرار نبود کار به اینجا برسد
قرار نبود آنقدر مشغول دویدن باشیم و حواسم نباشد مسیر را اشتباه و غلط دویده ایم.
آنقدر نگاهمان عجوزه شود که زیر سایه میز سنگر بگیریم و با سنگ تهمت و غیبت امیدها را به کشتن دهیم.
باور کن
اصلا قرار ما این نبود که مسافر نباشیم.
قرار نبود به این سرعت جا بمانیم
قرار نبود از وجدان خجالت زده به سوی هوش کاذب خود فرار کنیم و پناهنده سرزمین توهمات گردیم.
ببین ظلم های ما بر مظلومیت مان پیروزمندانه پیشی می گیرد!
ببین تمام نقشه های یمان نقش بر آب شد.
ببین که هدف در غربت نفسش بالا نمی آید.
من چه می دانستم که استاد مرا الفبای طلبگی می آموزد که بال پرواز مرا برچیند؟!
من چه می دانستم که می آموزم بلکه بر خلاف آن باید عمل کنم؟!
*که اگر بر خلاف آن عمل نکنم باید بالی برای پرواز نداشته باشم*
عجب واقعیت تلخ و اسفناکی.!
من چه می دانستم که کسی با شما کاری ندارد و هرکس در مسیر نفسانیت و جهل خویش چهره امیدواران را خدشه دار می کند.؟!
امام زمان، حضرت حجت ابن الحسن عسکری علیه السلام، روحی فداه، دلم برایت تنگ شده.
نبخش آنان را که با نام تو و با نان تو دین جدت را ابزاری برای ظلم به امیدواران قرار دادند.
*السلام علیک آل یاسین*
به قلم یک طلبه.
آه، که چه قدر غربت «مدینه» سنگین است، وقتی به «بقیع» می اندیشم!
به مظلومیتی که در طول تاریخ، خورشید را غبارِ غم، به آیینه نشانده است!
غم! واژه آشنایی که نماد تصاویر بقیع و «چهار تربت» نورانی و آستان کبریایی است؛
غم؛ همان حبل المتینی که در غروب های غمگین جمعه، دل بدان تمسّک می جوید و قطره قطره، اندوهان جاری از نگاهش را، به تماشا نمی نشیند.
غم؛ همان عصاره عشقی که در نهاد «شیعه» نهاده اند و اندوهی را، جز غمِ «آل اللّه »، برایش مکروه دانسته اند!
دلت را رهسپار مدینه می کنی و از دیوار بقیع ردّ می شوی؛ با تمام غربتت می خوانی: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلی…
اَلسَّلامُ عَلیْکُمْ اَئِمَّةَ الْهُدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ التَّقْوی، اَلسلامُ عَلَیْکُم اَیُّهَا الْحُجَجُ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا… ؛ غریبانه سر به زانوان می گذاری، وقتی به خود می آیی، در ذهنِ تصاویری گُم شده ای؛ که نشانِ مظلومیّت خاصِّ آل اللّه است. «بقیع» مظلوم ترین نگاه تاریخ، در آیینه اسلام است! مظلوم ترین نگاهِ به یاد ماندنی! مظلومیّت تصاویر بقیع، تنها مربوط به چهارده قرن پیش نیست! زخم، زخم امروزی است! و داغ، تازه ترین داغ است! بر سینه زمان!