شیرین زبانی می کنی
توام با نگاه معصومانه ات
نسیم که می وزد گوشه چادرت
به دستان دلم حیات می دهد.
عطری فراگیر، فراتر از ذائقه ی من حیوانی
مرا دوره می کند.محاصره می کند.
تسلیم می کند.
چقدر خسته ای جانم!
و چقدر خستگی در برابر اراده ی علویت زبون و پست است.
گاهی گیسوانت به اشارتی درد را
مداوا می کند.
چقدر درد در مقابل قدم های پر آبله ات خالی از رتبه است.
گاهی به گونه ای کبود به عاشقان
لبخند می زنی.
چقدر شبیه آیات قرآن پر رمز و راز و بطن در بطن،"قسم به گونه ی کبود، آن هنگام که تبسم از رخسار عاشق ولایتش طلوع می کند”
تنها از دستگاه اهل بیت حسین علیه السلام بر می آید.دخترک و نازدانه ی سه ساله ای تکیه گاه مردان و زنان سی ساله و سیصد ساله باشد.
دستانت را به من بده، بلکه بگیری دستم را
زینب خردسال جاده ی عاشقانه ی معاد
رفتار و گفتارت، تمثیل فصاحت و بلاغت نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام
تجسم خطبه ی زینب سلام الله علیها
دستانت را به من بده، بلکه بگیری دستم.
به قلم یک طلبه