نوبت پنجره هاست

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31


آمار
  • امروز: 20
  • دیروز: 17
  • 7 روز قبل: 117
  • 1 ماه قبل: 693
  • کل بازدیدها: 29543
 



پیام ها رو جواب ندادم، رد تماس پشت رد تماس

می خوام زودتر برسم خونه

تا دو هفته تعطیل ام

دوباره متولد شدم به آغوش مادرم بازگشتم.

چقدر مادرم عوض شده

ای روزگار …

این همه پیشونی

چرا مستقیم رو پیشونی مادر من چین و چروک نقاشی کردی

غزل گذر عمر رو گیسوی مادرم خوشنویسی کردی

سفره افطار مزین به خانواده است

الله اکبر قبل از من به خانه رسیده

روبروی مادرم نشستم

غر می زد، آخه الان چه وقته خونه اومدنه. مادرم همیشه از حال دلم خبر داره، دوست داشتم براش بمیرم، کاش می شد براش بمیرم.

استکان چای رو داد به دستم

مادرم زل زد به سریال مادرانه من سیر نگاش کردم، تو چهره اش تمام خاطراتم بیداد می کرد

من این قدی نبودم این باغبون با تمام خارهای آزار من ساخت تا شدم اینی که برات می نویسم، تو هم کامنت می ذاری که خیلی زیباست. صد البته که نگاهت زیبا می بینه.

به فکر فرو رفتم

راست می گه، چرا من اینقدر بیرون از خانه وقت می گذارم!

اداره ای که اگر امروز بمیرم، بیست و چهار ساعت نشده جای من کسی رو استخدام می کنند. سریع فراموشم می کنند.

ولی مادرم چی؟خانوادم چی؟ اونا اگر یک روز  نباشم حتما منو کم می یارن.

 

 

 

 


رفتم نشستم، کنار مادرم، گفتم مامان الان که اینجام، پیام جواب ندادم، کلی رد تماس دادم.

فقط به خاطر گل روی تو

به قلم یک طلبه


موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1392-05-22] [ 11:51:00 ق.ظ ]




از میدان جنگ می آم

برای خودم یه پا رزمنده شدم.

چند تایی تیر خوردم ولی زخمش کاری نیست.

داغی آفتاب جبهه بشره احساسم و می سوزونه.

ولی از جون سالمی که به در بردم دلم خیلی خنکه.

ماشه ی کلاش اراده را می چکوندم مستقیم وسط پیشونی تخیلی که تعقلم رو به چالش می کشوند.

کم کم هدف گیریم دقیق تر هم می شه.

آره بابا، چرا که نه، ما تو گردان امام زمان(عج) نفس می کشیم . باید هم دقیق تر بشه، نور وجودی گل نرگس مسیر رو برام از هر چی ابهام و تردید خالی می کنه.

من خوشحالم تو هم خوشحال باش رفیق.

راستش از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون، جانبازم، ترکش گناه باعث شده رو چرخ حرکت کنم. رو چرخ ستار العیوبی خدا، رو چرخ ولایت و دعای از پدر و مادر مهربانتر. با خبرها برای احوال ناخوشم قرآن تجویز کردند.

ولی من یکی در میون…می دونی که.

دیشب یعنی امشب در جمع خودم وخودم، تصویب شد که هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا پای رفتارم احیا بشه.

اگر عمر قد داد تا سال دیگر، دوست دارم  رو پای خودم در کنار سفره ضیافت الهی حرکت کنم.جایی که معبر فرشته ها و اولیاء الله است.

آخرش خدا نظر کرد و تفاهم نامه همه اش به نفع من، امضا شد.

به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[جمعه 1392-05-18] [ 11:37:00 ق.ظ ]




پیاده روی دست راست پل پانزده خرداد را با سرانگشت قدم های عبور، مرور می کنم.

ده سال است با این پیاده رو سلام علیک دارم.

یه جورایی از آزاد راه  آزادگی ام، به جاده جمکران حد واصل است.

نام جمکران که می آید، پیاده رو تکه ای از آسمان می شود.

صورتم را به ضریح حقیقت ولایت یار سفر کرده نزدیک می کنم.

نسیم چادرم را بدل از پرچم یاد او، زیارت می کند.

خاک، قدم های کفش زائرم را می بوسد.

فقط مانده لبخند تو یا صاحب الزمان(عج)، تا زیارتم کامل شود.

دوستت دارم

عید سعید فطربر شما مبارک، برای من هم دعا کن

به قلم یک طلبه


موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ق.ظ ]