از میدان جنگ می آم
برای خودم یه پا رزمنده شدم.
چند تایی تیر خوردم ولی زخمش کاری نیست.
داغی آفتاب جبهه بشره احساسم و می سوزونه.
ولی از جون سالمی که به در بردم دلم خیلی خنکه.
ماشه ی کلاش اراده را می چکوندم مستقیم وسط پیشونی تخیلی که تعقلم رو به چالش می کشوند.
کم کم هدف گیریم دقیق تر هم می شه.
آره بابا، چرا که نه، ما تو گردان امام زمان(عج) نفس می کشیم . باید هم دقیق تر بشه، نور وجودی گل نرگس مسیر رو برام از هر چی ابهام و تردید خالی می کنه.
من خوشحالم تو هم خوشحال باش رفیق.
راستش از خدا پنهون نیست از تو چه پنهون، جانبازم، ترکش گناه باعث شده رو چرخ حرکت کنم. رو چرخ ستار العیوبی خدا، رو چرخ ولایت و دعای از پدر و مادر مهربانتر. با خبرها برای احوال ناخوشم قرآن تجویز کردند.
ولی من یکی در میون…می دونی که.
دیشب یعنی امشب در جمع خودم وخودم، تصویب شد که هر کاری از دستم بر میاد انجام بدم تا پای رفتارم احیا بشه.
اگر عمر قد داد تا سال دیگر، دوست دارم رو پای خودم در کنار سفره ضیافت الهی حرکت کنم.جایی که معبر فرشته ها و اولیاء الله است.
آخرش خدا نظر کرد و تفاهم نامه همه اش به نفع من، امضا شد.
به قلم یک طلبه