پیام ها رو جواب ندادم، رد تماس پشت رد تماس
می خوام زودتر برسم خونه
تا دو هفته تعطیل ام
دوباره متولد شدم به آغوش مادرم بازگشتم.
چقدر مادرم عوض شده
ای روزگار …
این همه پیشونی
چرا مستقیم رو پیشونی مادر من چین و چروک نقاشی کردی
غزل گذر عمر رو گیسوی مادرم خوشنویسی کردی
سفره افطار مزین به خانواده است
الله اکبر قبل از من به خانه رسیده
روبروی مادرم نشستم
غر می زد، آخه الان چه وقته خونه اومدنه. مادرم همیشه از حال دلم خبر داره، دوست داشتم براش بمیرم، کاش می شد براش بمیرم.
استکان چای رو داد به دستم
مادرم زل زد به سریال مادرانه من سیر نگاش کردم، تو چهره اش تمام خاطراتم بیداد می کرد
من این قدی نبودم این باغبون با تمام خارهای آزار من ساخت تا شدم اینی که برات می نویسم، تو هم کامنت می ذاری که خیلی زیباست. صد البته که نگاهت زیبا می بینه.
به فکر فرو رفتم
راست می گه، چرا من اینقدر بیرون از خانه وقت می گذارم!
اداره ای که اگر امروز بمیرم، بیست و چهار ساعت نشده جای من کسی رو استخدام می کنند. سریع فراموشم می کنند.
ولی مادرم چی؟خانوادم چی؟ اونا اگر یک روز نباشم حتما منو کم می یارن.
رفتم نشستم، کنار مادرم، گفتم مامان الان که اینجام، پیام جواب ندادم، کلی رد تماس دادم.
فقط به خاطر گل روی تو
به قلم یک طلبه
سلام علیکم
مطالبتون عالیه.
خدا قوت
سلام
ممنون از محبت شما
به شما هم خدا قوت