نوبت پنجره هاست

بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


آمار
  • امروز: 4
  • دیروز: 10
  • 7 روز قبل: 378
  • 1 ماه قبل: 1078
  • کل بازدیدها: 24069
 



تکبیر را تا بهشت زارهای پر طراوت الله اکبر در تار و پود نماز به سرانگشت کمال جویی نقش می زدم.

نسیمی آرام مملو از درخشش همنشینی با حضورت ای یگانه مهربان، حضورم را می شست و هستی ام را تا سجده های سرشار سبحان ربی

بالا می برد.

کنار سجاده ام، تمام می شدم. به حول و قوه هستی بخش دوباره سبز می شدم.

امان از دست تو!

اگر شکل وشمایل تو، از مسیر نور به رنگ بازارها، میان بر نمی زد و مرا از روی قنوتم شرمنده نمی کرد، آخر قصه داشت خوب تمام می شد.

آمدی به قلم موی فاصله، تصویر حیاتم خط خطی شد.پر و بال قنوتم شکست. تمام ذکر هایم رنگی شد.

خودم را هم نمی بینم، چه برسد به دیدن خدا!

س صدایت، ب بهانه ات، ح حس ات، ا ابهامت، ن نفس هایت.

همین طور اوهام از سر و روی افکار تا مساحت سجاده که سکوی پروازم بود آوار می شد.

ای عجبا!

 

کجایی اعلی، عظیم، ربنا؟

من از این رنگ ها می ترسم. از طلوع رنگین کمان هزار رنگ در دل آسمانم، دلگیر می شوم.

معراجم دوباره به غل و زنجیر رنگ ها وامانده است.

باید گریه سر داد،

امان از دست تو، اگر شکل و شمایل هزار چهره ات نیامده بود، آخر قصه خوب تمام می شد.

به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-05-13] [ 01:21:00 ب.ظ ]




با قنوتم تا نزدیکی آسمان ها، پل می زنم!

و

با خیال نگاه تو تا لحظه های غربت فیروزه ای دلتنگی، سقوط می کنم.

صدای نگاهت را می شنوم.

واژه های اشک از شیوه سخن چشمانم لبریز می شود.

یادت طلوع می کند ، من تاریک می شود و غروب می کنم.

هنوز به یادمی!؟

هنوز برایم نگرانی!؟

فراموشت کرده بودم!

نه فراموشت نکردم، دنیا رهایم نمی کند.

راستی آمدم، ولی ندیدمت.

در جمکران نماز یاد تو را به رخ دنیا کشیدم.

تا کوه خضر را زیر آفتاب بی کسی پیاده رفتم.

قلبم بی تو می مرد و اشکم می خشکید.

باران لحظه های نا امیدی پس کجایی.؟

تمام مسیر را صدایت کردم!

یا اباصالح، یا اباصالح، اباصالح…

برای تنهای ات، غربتت، ناامید و بی کس گریه کردم.

ای پادشه خوبان از سفر طولانی برگرد، تا زین پس در سایه حضورت سپری شوم.

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1392-04-23] [ 12:47:00 ب.ظ ]




 

دیروز دنبال مولایی بودم ، در غدیر خم ی که در مرکزیت منطقه قلبِ منتظرم در مقیاس نقشه ای که بر اصل دین و فطرت طراحی شده، منتظر بودم

می شنیدم  قلب تپنده ی رویایی را که ابرهای غیبت را به دم مسیحایی خود هی می کرد.

من گرچه لباس رزمم هنوز چهل تکه بود و بوی تاریکی می داد. اما او صاحب گشایش تمام پنجره هایت.

پنجره هایی که شیشه هایش از جنس نفس کشیدن و چارچوبش از جنس رشد و رسیدن به ته ایستگاه است.

من گر چه لباس رزمم هنوز تکه تکه است و بوی دوزخ می دهد. اما او خود بهشت است که تمام پنجره ها به سوی او پرواز می کنند.

پنجرهایی که انعکاس شیشه هایش تصویر نگاهی است  ودنیا را تا سرکوچه های مدینه برای تماشا می برد و می رساند.

پنجره هایی که لحن گویششان تفسیر لبخند سفر کرده ای از سرزمین نگاه های اسیر است.

دیروز دنبال مولایی بودم، در شهر خلوت کده خویشتنم، آنجا که غدیر خم است و دست آرزویم نقش آن را با قلبی منتظر و منتظر

و منتظر خلق کرده است.

من گرچه لباس رزمم هنوز جوانه نزده و بوی عدم می داد، اما او صاحب زمان تمام پنجره هاست، نه صاحب تمام عصر هاست، او صاحب تمام خلقت من است، نه من هنوز خوب نمی دانم مقام مولایی را که دیروز بر فراز  قله های حیات سبز انسانی با بیعت کردم.

هنوز منتظرم، گرچه زمان چهره مرا به تیشه پیری می تراشد، هنوز منتظرم ، گرچه روزگار حنای سفید بر گیسوانم می نویسد، هنوز منتظرم، گرچه انتظار مرا از مرگ می ترساند.

مولای خوبم هرکجا هستی. هرکجا مرا می بینی. هرکجا مرا می شنوی.

من با تو هستم و هرکه تو بگویی.

چون شقی من خالفکم وسعد من اطاعکم

به وبلاگ قلب منتظرم سری بزن و پیامی بگذار. حیات خضر و ابدی زیر قدم های تو ست.

السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی و فرجه الشریف)

به قلم یک طلبه

 

 

 

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1391-11-03] [ 11:58:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم