شنیدم برای پریدن به آسمان هوایی شدی؟
صدایم را بشنو.
من همان سوسوی فانوسم که زیر سایه ات حریف آفتابم.
وقتی هستی عقلم مثل تیک تاک ساعت بی نقص کار می کند.
زمین برایم آسمان است و آسمان محله خدا.
دست خودم نیست تو که هستی ولایت را نخوانده، می فهمم.
با استاد روشن ضمیری چون ابوحمزه ثمالی، همنشین ام.
خنده و گریه ام اصل ونسب دار است.
با تو خیلی آدمم
نگاهت که می کنم در چهره مهربانت خدا را می بینم.
شنیدم از رفتن حرف می زنی!
ولی من هنوز تکلیفم روشن نیست.
اگر می روی تکلیف مرا روشن کن
به این روشنایی نیاز دارم.
اگر بروی منم و بن بست های رمز گشایی نشده
منم و خوابی که از آسمان ندیدم.
منم و تخیل سلطه یافته بر تعقل
منم و استدلال برای بدیهی ترین بدیهی.
ماه خدا دیر رسیدم و تو چه زود می روی.
با من بمان ضیافت بی بدیل
سفیر خدا
مهربان با عبدهای فراری
شنیدم برای پریدن به آسمان هوایی شدی.
یا علی مددی اگر آمرزش نصیبم نشده باشد.
اگر عمرم به سال آینده تمدید نشده باشد.
اگر سوغات این ضیافت را از دست دهم.
یکی نیست بگه من چی کار کنم؟
به قلم یک طلبه
ضیافت بی بدیل
یعنی عاشق ابن جمله بندیاتم که تو هیچ قالبی نمی گنجه یه دفه عامیانه ای و یه دفعه رسمی میشی .اسم سبکت چیه استاد
سلام
سبکش جدیده خیلی جدیده.
:D