نوبت پنجره هاست

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31


آمار
  • امروز: 6
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 35
  • 1 ماه قبل: 918
  • کل بازدیدها: 29445
 



یک روز بعد اربعین بود که آمدیم خدمتتان، گویا عطر حرم امام رضا علیه السلام را در صحن و سرایت منتشر کرده بودند و مانند علی بن موسی الرضا علیه السلام مهربان و رئوف و مهمان نواز، مانند پروانه دور تا دور صحن ها را گشتم از کرم و جود و بخشش شما روحم سیر نمی شد ولی تن خاکی ام آرام یافته بود. گویی شعبه ای از بهشت است حرمت یا جواد الائمه، هر چه آنروز خواستم به من عنایت کردی. و سالهاست پس از محبت شما، دیگر این من، من سابق نشد، نسبت به دنیا اشتهایم کور شد و مهربانیت وجود ویرانم را آباد کرد. هر جا که وارد می شوم آرزو می کنم ای کاش از این محل دری به سوی صحن جوادالائمه علیه السلام گشوده شود. می دانم آرزوی عجیبی است البته برای تن خاکی، برای قلب سیال که دانه از دستان بخشنده و کریمانه شما بر چیده است روزهایش مملو است از این سفرهای روحانی .
راستی امام خوبم، مهربانم، پس از گفتگوها و عهد و پیمان، هنوز بر سر عهد هستم و پیمان نشکستم.محتاج عنایتت هستم هنوز .

«ای پدر مهربانم و برادر همدلم ای مولای من»

«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ» امام، مونسی دلسوز و پدری مهربان و برادری همدل است.

قَالَ الرِضا علیه السَّلام:
«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ»
امام، مونسی دلسوز و پدری مهربان و برادری همدل است. (مسند الامام الرضا علیه السلام/ ج 1/ ص 69)

آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت می آیم.
امروز تو را حلقه به گوشم که شود
لبریز صدای روشنت فردایم.

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-04-31] [ 11:31:00 ق.ظ ]





باران از سویی تن خاک را می شوید و ابتلاها از سویی دیگر گرد و غبار از فطرت ها را می زدایند، هیچ کار خدا بی حکمت نیست، گویا زمین و زمان برای آمدن میهمانی دست به کار شدند. گویی عالم و عالمیان به سوی شیوه حیاتی دیگر و مدینه ای دیگر رخت بر می بندند. دردهای قلب مومنین به سوی اطمینان و آرامش ورق می خورد، کافران و اهل نفاق و ظلم به نفعشان هست که منقلب شوند. این روزها سرشارند از و الوعد و الوعید بهما حق، گویی می بینم که آسمان ابواب روزی را به سوی دنیا گشوده و مدام یادآوری می کند به گوش های شنوا، یا مولای شقی من خالفکم و سعد من اطاعکم، چقدر حال دوستدارانت در دل سختی ها خوش است، گویا بر مرکب سوار شدی و در مسیر آمدنی؟! همه در خانه هایشان ، کار و زندگی را رها کردند و منتظرت هستند. چقدر نفس کشیدن در دولت کریمه ات را دوست دارم، چقدر خوشبختیم ما که در زمان امامتت زندگی کردیم، بیا یادمان بده چگونه خدا را برای این همه لطف و نعمت شکرگزاری کنیم؟!
ادرکنی یا صاحب الزمان??
به قلم یک طلبه

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[جمعه 1399-01-22] [ 07:42:00 ب.ظ ]




چند وقتی از تصمیم که در زندگیم فقط شما باشی می گذره…اولش خیلی سخت بود، گاهی که مردد می شدم از خودم می پرسیدم! آخه مگه میشه؟ خودخواهی ام فریاد میزد ، چرا آخه مگه نمیشه! چه کار باید می کردم، بالاخره آدمیزاد به تصمیش زنده است. شروع کردم کندن تونل ، دقیقا از همان جایی که ایستاده بودم دقیقا انفرادی ترین لحظه ای که هر کس می تونه در سلول دنیا نفس بکشه، اولش خیلی سخت بود، در ادامه سخت تر هم میشد..گاهی کلافه می شدم و گاهی گریه می کردم، خودخواهی ام فریاد می کشید! چرا آخه مگه نمیشه؟!
به مرور یاد گرفتم هم گریه کنم هم کلنگ را محکمتر زمین بزنم، الان هر چه نزدیکتر میشم به شما انگار سوال ها به جواب تبدیل می شوند و تردیدها به یقین، من لابه لای این درس و مشق ها یاد گرفتم که شما تنها تبدیل کننده و تغییر دهنده احوالی، الان حتی کفش فهمیدن را از پای زندگی بیرون می کشم و در عرصه ی بینایی چشم به جهان می گشایم، عطر شما خاک ها را پس می زند، یادم آمد"یک قدم تو بیا، ده قدم می آیم” به فدای آمدنتان، چیزی نمانده، دارم شکوفه می زنم. شاخه های حیات تا آستان ربوبی ات صعود می کند. در اقیانوس آرامش و اطمینان غرق می شوم، الحمد شما را به خاطر حول حالنا، حضرت معبود، حضرت دوست.???

موضوعات: نگاه نوشت  لینک ثابت
[جمعه 1399-01-01] [ 01:02:00 ب.ظ ]