دویدم سمتش بلندش کردم دم گوشش گفتم روبه راهی؟ حتی چشماش لال شده بودن. می رفتیم برای بررسی اتهامات متهم در جلسه بعدی یک صدام کرد -فامیلتون بود؟ نه _آخه جوری دویدی سمتش… گفتم ایناتو زندگی این شانسو نداشتن که در محبت بقیه آدما سهیم باشن… نمی… بیشتر »
آرشیو برای: "آذر 1394"
گاهی قرار به رفتن که می شه گلهای قالی هم برای آدم می شن حرف میزنن و اگه آب و خاک و نور کافی هم باشه حتی رشد می کنن قرار به رفتن که میشه در و دیوار خونه واجد حس همدردی میشه صاف صاف زل میزنن تو چشات و می گن بگو می شنویم قرار به رفتن که میشه پدر و مادرت که… بیشتر »