با قنوتم تا نزدیکی آسمان ها، پل می زدم!
و
با خیال نگاه تو تا لحظه های غربت فیروزه ای دلتنگی، سقوط می کنم.
صدای نگاهت را می شنوم.
واژه های اشک از شیوه سخن چشمانم لبریز می شود.
یادت طلوع می کند ، من تاریک می شود و غروب می کنم.
هنوز به یادمی!؟… بیشتر »